-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 آبان 1389 10:30
وقت خرید لباس های پاییزی خوب دقت کنید ! لباس هایی بخرید با جیب های بزرگ به اندازه 2 دست............. شاید همین پاییز عاشق شدید.....
-
اشیاء هم ...دل دارند:))))
شنبه 22 آبان 1389 11:59
توی هر لحظه از زندگی داریم با اشیاء بی جان اطرافمون بازی میکنیم.وتمامشون از جوراب گرفته تا میز کامپیوترو صندلی دارن بزرگترین نیازهای هر روزه ما رو برطرف میکنن ولی ما هنوز یاد نگرفتیم قدردانی و سپاسگذاری از اونهارو.بچه که بودم وقتی میخواستم یه گوجه یا یه تیکه مرغ یا 2تا تخم مرغ رو بخورم همش تو تصوراتم اونا رو یه آدم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 آبان 1389 11:03
آنچه می خواهیم نیستیم و آنچه هستیم نمی خواهیم........ آنچه دوست داریم نداریم و آنچه داریم نداریم وعجیب است که هنوز امیدوار فردایی روشن هستیم .. ساعتها را بگذارید بخوابند،بیهوده زیستن را نیازی به شمردن نیست.. (دکتر شریعتی)
-
بوی بهشت
جمعه 14 آبان 1389 17:23
این پست رو روز 4 شنبه ساعت 7 صبح در اتوبوس نوشتم و با اینکه 2 روز ازش گذشته اما چون خیلی دوسش داشتم حیفم اومد ننویسم. ببار،آهسته آهسته شروع کن از چه می ترسی ؟از چه نگرانی؟ببار آرام آرام در گوشم زمزمه کن من اینجا ایستاده ام،به تو تماشا می کنم،من هستم،ما هستیم،چرا اینفدر دودلی من ماه ها انتظارت را کشیده ام.چطور دلت می...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 آبان 1389 16:49
اینم قالب جدید من.نمی دونم چرا ولی خیلیییییی دوسش دارم یه جور خاصی دلم و شاد میکنه و فقط به خاطرحس شاد بودنش واینکه احساس میکردم به حس کودکیم زیاد نزدیکه انتخابش کردم.
-
نامه
سهشنبه 4 آبان 1389 21:23
از وقتی نوشتن و خوندن یاد گرفتم تا همین حالا که دارم میرم دانشگاه آروز داشتم و دارم که دوستام واسم نامه بفرستند.نمی دونم چرا ولی از نامه و نامه نگاری خیلی خوشم میاد.یادمه سوم- چهارم دبستان بودم که یه نامه واسه خاله عزیزم که کرج زندگی میکنن نوشتم و باکلی ذوق و شوق فراوان واسشون ارسال کردم و نشستم به امید گرفتن جواب...
-
آزارهای ارمغان(۲)
شنبه 24 مهر 1389 11:26
وقتی آدم یه هفته غیبت میکنه و چیزی نمی نویسه هم مغزش تنبل میشه هم خودش.بله این هفته به دلیل گرفتاری های کاریه زیااااااااااادی که داشتم نتونستم به اینجا برسم و البته ناگفته نماند که دائما به فکرش بودم ولی راسیاتش هیچی به مغز فندقیم خطور نکرد که نکرد واین یاری نکردن ها باعث شد که ادامه بلاگیری های توی مدرسم و بنویسم....
-
براورده شدن آرزوی ارمغان
پنجشنبه 15 مهر 1389 13:33
آخ که چقدر کیف میده ازهمون جلسه اول رانندگیت از آقایون بی مزه ای که تا یه خانوم راننده رو می بینن شروع به اذیت کردن می کنن انتقام بگیری.جای همه خانومای عزیز خالی روز اول آموزش رانندگیم وقتی داشتم توی خیابونای شلوغ شهر می روندم به افتخار همه هم جنسام یه کوچولو انتقام گرفتم از یه مرد بیچاره که خودشو کشت تا من بیام کنار...
-
تقدیمی از یک دوست
چهارشنبه 14 مهر 1389 16:05
این پست رو یه دوست عزیز برام فرستاده بودن که حیف اومد شماها نخونید به نظرم خیلی زیباست. ای وطن مرا در آغوشت آرام بگزار تا در شعله خویش اندکی بیفروزم چونان شب پره در کشتزاران جاودانه تو وسایه ام را بر دیوارهای ستبر تو ترسیم کنم: یادگار عشق من بار دیگر از تو شعله ور می شوم یاران دیروز در بیابان های سردرگم غربت به...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 مهر 1389 15:10
مگه آدما از زندگی تو دنیا چی می خوان که نصف عمرشون رو به خراب کردن پلهای زندگی دیگران وخودشون می کنن. یه املاکی نامرد نزدیکی خونمون 14 میلیارد پول بی زبون رو با هزارجور دوز و کلک از 120 خانواده ای گرفته که روز و شب برای خریدن یه خونه ای که آسایش و آرامششون رو تامین کنه، وحاظرهستن خونه خیلی کوچیکی هم نصیبشون بشه ولی...
-
شاید در گذشته
سهشنبه 13 مهر 1389 13:45
هرروز به عشق دیدنت کارام و زود انجام میدادم و میومدم خونه .سرکلاسام،توی راه،توی اتوبوس وحتی برای اینکه خوابم ببره به تو فکر می کردم وبرای دیدنت لحظه شماری وقتی 2 روز نمی تونستم ببینمت یا اونقدر وقت نداشتم که در آغوشت بگیرم تمام بند بند انگشتام برای حس کردن وجودت تنگ می شد احساس خلا میکردم وقتی از همه چیز وهمه کس خسته...
-
آزارهای ارمغان(۱)
سهشنبه 13 مهر 1389 13:45
به پیشنهاد آبجی خانوم میخوام اذیتهایی که توی دبیرستان به کمک طایفه بلاها کردیم رو خدمتتون عرض کنم.سال دوم دبیرستان معلم هندسمون که خیلی چاقالو بود و توتمام این 3سال دبیرستان فقط3بار مانتوشو عوض کرد که احتمالا به خاطر چاقیش کم مانتو داشت وهر 2 ماهی مانتوش یکی ازاون 3 تا میشد ولی ناخنهای دستش همیشه آماده به مانیکورکردن...
-
ارمغان یا فرید؟
سهشنبه 13 مهر 1389 13:38
حرص درآورترین چیزی که همیشه از راهنمایی تا همین 2 روز پیش که رفتم توی دانشگاه،توی هرمکان و هرجایی برام اتفاق می افته اینه که تا بحث سر اسم و فامیلم میره همگی به اتفاق میخوان که فامیلم و به جای اسمم بزارن.خنده داره واقعا حالا درسته که هم ارمغان اسم هم فرید ولی آخه کدوم دختری اسمش فرید باز فریده بود یه چیزی.یادمه تو...