تو هم با من بنواز آهنگ کوچ دیروز را تا رسیدن به امروزی که امروز نیست!!!که شاید فردا امروزی باشد همرنگ آرزوی دیروز...
درباره من
به گفته خانوادم حسابی شیطونم و سعی میکنم شاد باشم.
عاشق حمایت کردن از خانومام و دوست دارم در روزگارهای آینده حال هرچی پسر و مرد از خود راضیه بگیرم.
قلدرم و فعلا جای پسر دوم خانوادرو گرفتم.
بهترین دوستمم تار عزیزم که موقع نواختنش لذت میبرم از زندگی
ادامه...
از ما که گذشته عزیزم. درعوض لباس ما باید جای دستای دوتا بچه رو هم داشته باشه.
چرا از شما گذشته؟؟؟؟؟؟ اتفاقا به نظر من آدما هرچی بزرگتر میشن احتیاجشون به همدم بیشتر میشه وقتی احتیاج آدم به همدم زیاد بشه باید یکی ز جیباتونو فقط اندازه 2تا دست بگیرید و یه جیب دیگرو به اندازه 3تا دست که 2تاش مال بچه ها باشه.
خدای من واقعا عالی بود . اس ام اسش کردم سند تو ال مرسی راستی وقتی که تو فارغ التحصیل شدی میخوای اسم نویسنده رو چی بذاری ؟ !
خودمم خیلی دوسش داشتم.پس خرج اس ام است رفت بالا که دختر. شاید یه استادیا یه بیکار که البته مطمئنن بیکار نیستم چون زیاد از بیکاری خوشم نمیاد. نمی دونم....اسمی که می زارم براساس اوضاع همون موقعم عوض میشه. تو چه پیشنهادی داری؟
خوب خوب آ بعدش؟باهم یه دفعه بیرون هم برین! خوشحال میشم پیشنهادت رو بشنوم درباره بحث اون روز
خوب بعدی ندارد دیگه اینا واسه شوما نوشتم که یه وخت اگه خواسین عاشق بشین خوب دقت کونین خطابی اصلی به شوما بود. ایشالا هروقت وقت شد مینویسم و ایمیلش میکنم
ارمغان چقدر ساده فک کردی و این پست قشنگ رو نوشتی.دوستش داشتم. اتفاقا همین دیروز به پیرمرد میگفتم خدا هیچ آدم عاقلی رو عاشق نکنه.پیرمرد یه خورده خسته بود و ۲ هفته بود عشقش رو ندیده بود...
آره متاسفانه ولی هنوزم میشه بین مدی که هست دنبال احساسمون بگردیم منظورم اینه میشه داد یه جیب 2 دسته واسمون روی همون کاپشنه بدوزن. آخه خود پاییزم سادس.خوشحالم که دوسش داشتسن خودمم خیلی دوسش دارم.جدی عجب فصلیه این پاییز عزیز این روزا همه دارن به نوعی عشقشون رو به پاییز نشون میدن. فکر کنم اگه پیرمرد خسته نبود بهتون می گفت من لذت میبرم از عشق.2هفته که چیزی نیست برای پیرمرد عاشق.
ارمغان عزیزم ممنون که به فکرماهستی راستش من کلی برای ورود کوچولوی تازه واردتان ذوق کرده ام و همینطور برای قبولی خودت دردانشگاه و نمی دانم چه سری است که به بهانه های مختلف اینجا زیاد به یاد خانواده شما می افتم توی غربت حضور بعضی از آدمها باز هم به من خیلی نزدیک است . وبلاگت را هم می خوانم و آرزو می کنم که هرچه زودتر جمع مهربان و دوست داشتنی خانوادگیتان با ورود فرشته تان و دوتا آدم بزرگ دیگر تکمیل شود بجنبید دیگر به قول خودت فصل خوبی است برای عاشق شدن می بوسمت
از لطف خیلی زیادتون ممنون.خیلی دلمون براتون تنگ شده واقعا جاتون اینجا خالیه شایدم جای ما اونجا فرشته کوچولوی ما که حسابی حس و حال زندگیمون رو عوض کرده و کلی انرژی با خودش آورده همه با ورودش به زندگیمون تغییر کردیم بابا که زیاد عاشق بچه ها نبودن حالا جاتون خالی ببینید با چه ذوقی به بچه ها نگاه میکنن و با چه عشقی از نی نی خودمون حرف میزنن.انشاا.. سالم به دنیا بیاد.. ماکه کل خانواده شما عزیزان رو خیلی دوست داریم و همیشه با خوندن مطالب وبلاگتون (مخصوصا ازوقتی شماهم مینویسید) برای بقیه اهل منزل دائما ازتون یاد میکنیم.خوشحالم که جای کوچیکی توی قلب مهربونتون داریم واما فعلا باید یه آدم بزرگ دیگه به جمعمون اضافه بشه این فصل هم برای کسایی خوبه که دیگه وقتشه ازطرف من بهار عزیز رو ببوسید
حالا البته زشته آدم دست ببره و جیبشو بزرگ کنه... من که همیشه لباس آماده میخرم. خیلی کم پیش میاد که بدوزم ولی بازم چشم... اگه شد یه کاریش میکنم ولی جیب بزرگم بدرد نمیخوره ها... هر کی ببینه میگه یارو آخونده راستی من لینکت کردم با اجازه بزرگترا...
آخه وقتی ۲تا دست بره توش دیگه معلوم نیست بزرگه یا کوچیک بعدم این شلوار فقط مخصوص ۲نفره حواستون باشه شما لطف دارید منم لینکتون کردن.
ارمغان جان نگفته بودی خواهر مادرتم وبلاگ نویسن... الان یه حس عجیب غریب بهم دست داده... ولی در کل حس جالبه... یه مادر چهل و نه ساله با دو دخترش وبلاگ نویسی میکنن. تازه حامله هم هست... خدا حفظتون کنه همتونو...
بله دیگه بلاخره ما ۲دختر مامان خانومیو وبلاگ نویس کردیم البته خیلی که وقت نمی کنن بنویسن. البته باید خدمتتون عرض کنم که مامانم حامله نیستن زن داداشم حامله هست......آخه دیگه خیلی زشته که مامانم تواین سن حامله بشن گرچه که من خیلییی دوس دارم
از ما که گذشته عزیزم.
درعوض لباس ما باید جای دستای دوتا بچه رو هم داشته باشه.
چرا از شما گذشته؟؟؟؟؟؟
اتفاقا به نظر من آدما هرچی بزرگتر میشن احتیاجشون به همدم بیشتر میشه وقتی احتیاج آدم به همدم زیاد بشه باید یکی ز جیباتونو فقط اندازه 2تا دست بگیرید و یه جیب دیگرو به اندازه 3تا دست که 2تاش مال بچه ها باشه.
ایول بابا
چاکریم خانومی
خدای من واقعا عالی بود . اس ام اسش کردم سند تو ال مرسی
راستی وقتی که تو فارغ التحصیل شدی میخوای اسم نویسنده رو چی بذاری ؟ !
خودمم خیلی دوسش داشتم.پس خرج اس ام است رفت بالا که دختر.
یا یه بیکار که البته مطمئنن بیکار نیستم چون زیاد از بیکاری خوشم نمیاد.
شاید یه استاد
نمی دونم....اسمی که می زارم براساس اوضاع همون موقعم عوض میشه.
تو چه پیشنهادی داری؟
خوب خوب آ بعدش؟باهم یه دفعه بیرون هم برین!
خوشحال میشم پیشنهادت رو بشنوم درباره بحث اون روز
خوب بعدی ندارد دیگه اینا واسه شوما نوشتم که یه وخت اگه خواسین عاشق بشین خوب دقت کونین خطابی اصلی به شوما بود.

ایشالا هروقت وقت شد مینویسم و ایمیلش میکنم
الان اتفاقا کاپشنای بی جیب مد شده!
ارمغان چقدر ساده فک کردی و این پست قشنگ رو نوشتی.دوستش داشتم.
اتفاقا همین دیروز به پیرمرد میگفتم خدا هیچ آدم عاقلی رو عاشق نکنه.پیرمرد یه خورده خسته بود و ۲ هفته بود عشقش رو ندیده بود...
آره متاسفانه ولی هنوزم میشه بین مدی که هست دنبال احساسمون بگردیم منظورم اینه میشه داد یه جیب 2 دسته واسمون روی همون کاپشنه بدوزن.
آخه خود پاییزم سادس.خوشحالم که دوسش داشتسن خودمم خیلی دوسش دارم.جدی عجب فصلیه این پاییز عزیز این روزا همه دارن به نوعی عشقشون رو به پاییز نشون میدن.
فکر کنم اگه پیرمرد خسته نبود بهتون می گفت من لذت میبرم از عشق.2هفته که چیزی نیست برای پیرمرد عاشق.
ارمغان عزیزم ممنون که به فکرماهستی راستش من کلی برای ورود کوچولوی تازه واردتان ذوق کرده ام و همینطور برای قبولی خودت دردانشگاه و نمی دانم چه سری است که به بهانه های مختلف اینجا زیاد به یاد خانواده شما می افتم توی غربت حضور بعضی از آدمها باز هم به من خیلی نزدیک است . وبلاگت را هم می خوانم و آرزو می کنم که هرچه زودتر جمع مهربان و دوست داشتنی خانوادگیتان با ورود فرشته تان و دوتا آدم بزرگ دیگر تکمیل شود بجنبید دیگر به قول خودت فصل خوبی است برای عاشق شدن
می بوسمت
از لطف خیلی زیادتون ممنون.خیلی دلمون براتون تنگ شده واقعا جاتون اینجا خالیه شایدم جای ما اونجا
.



فرشته کوچولوی ما که حسابی حس و حال زندگیمون رو عوض کرده و کلی انرژی با خودش آورده همه با ورودش به زندگیمون تغییر کردیم بابا که زیاد عاشق بچه ها نبودن حالا جاتون خالی ببینید با چه ذوقی به بچه ها نگاه میکنن و با چه عشقی از نی نی خودمون حرف میزنن.انشاا.. سالم به دنیا بیاد.
ماکه کل خانواده شما عزیزان رو خیلی دوست داریم و همیشه با خوندن مطالب وبلاگتون (مخصوصا ازوقتی شماهم مینویسید) برای بقیه اهل منزل دائما ازتون یاد میکنیم.خوشحالم که جای کوچیکی توی قلب مهربونتون داریم
واما فعلا باید یه آدم بزرگ دیگه به جمعمون اضافه بشه این فصل هم برای کسایی خوبه که دیگه وقتشه
ازطرف من بهار عزیز رو ببوسید
جیبای ما که برای خودمونم به زور جا داره...ههه. ولی خودمونیما به نظرم پاییز بدرد عاشقی نمیخوره... بهارو عشقه... بزن اون دست محکمه رو...
خوب بدید جیباتونو بزرگ کنن حیفه ها......
پس جیب شلوارتونو واسه بهار به اندازه ۲دست بدوزید شاید همین بهار عاشق شدیدااااااااااااا
بسیار دوستش داشتم. هم جمله ات را و هم وبلاگ صمیمی ات را!
انشاالله همیشه عاشق باشی!
خوشحالم که مورد قبول دوست واقع شد.انشا الله شماهم موفق باشید.بازهم بیایید از این طرفا من همیشه آماده پذیرایی هستم.
حالا البته زشته آدم دست ببره و جیبشو بزرگ کنه... من که همیشه لباس آماده میخرم. خیلی کم پیش میاد که بدوزم ولی بازم چشم...

اگه شد یه کاریش میکنم ولی جیب بزرگم بدرد نمیخوره ها... هر کی ببینه میگه یارو آخونده
راستی من لینکت کردم با اجازه بزرگترا...
آخه وقتی ۲تا دست بره توش دیگه معلوم نیست بزرگه یا کوچیک بعدم این شلوار فقط مخصوص ۲نفره حواستون باشه

شما لطف دارید منم لینکتون کردن.
ارمغان جان نگفته بودی خواهر مادرتم وبلاگ نویسن... الان یه حس عجیب غریب بهم دست داده... ولی در کل حس جالبه... یه مادر چهل و نه ساله با دو دخترش وبلاگ نویسی میکنن. تازه حامله هم هست... خدا حفظتون کنه همتونو...
بله دیگه بلاخره ما ۲دختر مامان خانومیو وبلاگ نویس کردیم البته خیلی که وقت نمی کنن بنویسن.
البته باید خدمتتون عرض کنم که مامانم حامله نیستن زن داداشم حامله هست......آخه دیگه خیلی زشته که مامانم تواین سن حامله بشن گرچه که من خیلییی دوس دارم
پس من فکر کردم مامان خانم خودشون حامله هستند...ههههه
شرمنده...
خیررررررر جناب بیدل
اگه مامان خانوم حامله بشن که احتمالا خودکشون میکنن..
دشمنتون شرمنده
ارمغان عزیزم نوشتت خیلی جالب بود مخصوص ما عاشقا بود.ماکه کل سال جیبمون ۲نفرس....تو دعا کن همیشه هم ۲ نفره بمونه.
من فدای عشق شما بشم جیگرم.
ایشالا همیشه ۲نفره ۲نفره باشه و هیچ وقت یه نفره نشه.....
خیلی دوست دارم