این پست رو روز 4 شنبه ساعت 7 صبح در اتوبوس نوشتم و با اینکه 2 روز ازش گذشته اما چون خیلی دوسش داشتم حیفم اومد ننویسم.
ببار،آهسته آهسته شروع کن از چه می ترسی ؟از چه نگرانی؟ببار آرام آرام در گوشم زمزمه کن من اینجا ایستاده ام،به تو تماشا می کنم،من هستم،ما هستیم،چرا اینفدر دودلی من ماه ها انتظارت را کشیده ام.چطور دلت می آید مرا تنها رها کنی؟چرا فقط عطر خوشت را پراکنده می کنی؟چرا نمی باری؟ببار من هستم،آماده ام که تورا در آغوش بگیرم اینقدر دل دل نکن،الان ساعتهاست که از تو بی خبریم،چقدر توی اتوبوس توی خونه و توی راه از نگاه کردن به تاریکی های صبحگاهیت که دل خیلی ها را می گیرد و سرخ شدن های شبانه ات را ببینم و جان و روحم را از تنفست در آرامش بگذارم.
بی معرفت دلت میاد اینقدر منتظرم بزاری؟توکه از جنس خوبی و پاکی هستی.من دیگر آن ارمغان سابق نیستم،از هوای خنک و ریزش هایت هراسی ندارم دیگه کسی نمی تونه بهم بگه باچتر برو زیر بارون،یا اصلا نرو که اگه خیس شدی سرما می خوری،نه،من دلم رو خیلی وقته زدم به دریا و دارم زندگی می کنم میخوام خیس بشم و لذت باتو بودن رو بچشم،من دریایی شدم تا تو رو در آغوشم احساس کنم،خودم و زدم به دریا که وقتی توی اتوبوس بین یه عالمه زن وقتی بهت با ذوق نگاه می کنم وآروم آروم می گم ببار عزیزم ببار واستنشاقت میکنم به نگاه های متعجب وگاهی هم دل و هم احساس اطرافیانم کاری نداشته باشم من اینجا هستم فقط برای تو برای در آغوش گرفتنت،دل دل نکن،ببار عزیزم ببار،ببار که دستان مشتاقی انتظارت را می کشندببار که آرزوهای رنگیم را به دستت بسپار
(دقیقه هایی بعد)آه دوست من مهربانم بلاخره رهاشدی واجازه دادی تا نظاره گرت باشم،دیدی چقدر راهت بود،آرام آرام خودت را رها کن،ادامه بده وبهشت را بیافرین.ببار که همه ما برای برآورده شدن آرزوهایمان به تو نیاز داریم.امروز تو بزرگترین آرزوی مرا برآورده کردی وچه به موقع دل و قلبم را آرمیدی ومن نیز احساس آزادی و لذت بردن از تورا به دوستانم یاد دادم و تورا به آرزویت رساندم ببار که مشتاقانت بسیارند.......منتظرت هستیم هرروز به دیدارمان بیا.
پ.ن:وقتی داشتم ملتمسانه به آسمون نگاه می کردم و ازش می خواستم که بباره و شروع کردم به نوشتم این متن حدود 1 ساعتی طول کشید تا برسم به کتابخونه توی باغ غدیر ووقتی توی یکی از ایستگاهها رفیقم رو دیدم و از اتوبوس پیاده شدم بارون شروع کرد به آروم آروم باریدن ومن و غرق در شادی کرد و اون لحظه احساس می کردم که صدام بهش رسیده واصلا دلم نمی خواست با وجود بار زیاد وکتابهایی که داشتم با اتوبوس برم دلم می خواست پیاده روی کنم و وقتی رسیدیم به باغ غدیر جاتون خالی باغ شده بود بهشت غدیر ونمی دونید که درختا چه رقصی می کردن و چجور شاد بودند.ومن و رفیقم اون روز کلی قدم زدیم توی محوطه باغ و باهم زیر خنکای بارون سیب و نارنگی خوردیم و باکلی روحیه و انرژی مضاعف سراغ درسامون رفتیم.
الهی من فدای دل مهربونت بشم که خداهم دلش نیامد جوابش رو نده. خوشحالم که از بارون لذت بردی گلم.
راستی برای دومین بار عمه شدم. ایشالا نی نی شما هم به سلامتی بدنیا بیاد.
وای اعظم جون فکر کنم بتونید باور کنید که چع لذتی داشت.خدایا عاشقتم.

هورا یه عمه به جمع عمه ها اضافه شد.هورررررررررااااااااااااا.خدایی خیلی کیف می ده به خصوص واسه ما که اولین تجربه به دنیا اومدن نوه رو داریم و اینکه یه صفت پشت اسممون میاد.
عمه ار مغان و عمه اعظم هورررررررراااااااا
کجای خانوم دانشجو. نکنه بارون تو رو برده.
سلام سلام من اومدم.
چیکار کنم خونه بابا جونم بودم اونجام که اینترنت موجود نمی باشد.هروقت می بینید من غیبم یعنی اونجا هستم.
ارمغان از تصور این که ادم با یه دوست همدل بدون چتر زیر بارون قدم بزنه هم به وجد میام.نوش جونت لذتی که بردی.به جمع عاشقای بارون خوش اومدی خانم.)
اصلا نصف لذت بردن من از اون روز به خاطر رفیق همدلم بود.
واقعا لذت عجیبی بهم دست داد خیلی چسبید به اندازه یه هفته انرژی گرفتم.
ما مخلصیم.
اصلا مگه میشه کسی عاشق بارون نباشه؟ منکه وقتی تو منطقه خودمونم و بارون میاد تنهایی میزنم به کوه. نمیتونم اون حالتی که دارم رو وصف کنم. خیلی حالت خوبیه...
کامنتت رو جواب دادم ارمغان جان. تونستم بازم بهت سر میزنم. بهم سربزن همچنین...
منم فکر می کنم همه به نوعی عاشق بارونه حتی اون کسی که می ترسه بارون سقف خونش و خراب کنه یا لباسای نوشو کثیف کنه تودلش عاشق بارونه...عاشق
خوشحال می شم بازم بیایید.
به به ... با توصیفات یهو بوی بارون اومد ...
آخه جداْ کی میتونه عاشق بارون نباشه خب ؟!
به ....جدی دلم حوس بوی بارون کرده.
خدا رو شکر انگار همه عاشق.خوش به حال بارون که اینقدر دوس داشتنیه
احساس بارانی بودنت٬باران احساس را به ارمغان داشت٬سر شار از ارمغان احساس.
وای خدای من.چطوری کلمات رو اینقدر قشنگ کنار هم میچینید خوش به حال شما که بازی با کلمات رو خوب یاد گرفتید.
سرشار از ارمغان احساس.شاید توی ذهنم دنبال چنین کلماتی بودم نمی دونم ولی به نظرم عالیه
آخ گفتی !!! چند وقته دلم بشدت بارون میخواد. هوای ابری میخواد. هوای دلگیر میخواد . دلم به شدت باررررون میخواد .
وای افسانه عزیز برات آرزو میکنم که تو همین چند روزه یه بارون دبش برات بباره تا توهم لذت ببری.ما اصفهانی ها فعلا یک بار لذت بارون رو چشیدیم وامیدوارم امسال سالی باشه سرشار از لطافت بارون من عاشق زمستون و پاییزم.
وای خدا خیلی قشنگ ازبارون گفته بودی. بخصوص که حست وقتی بارون اومد رو هم گفته بودی. منم عاشق بارونم عاشققققققق.... ولی خیلی ها هستن از بارون گریزونن.
خودم هم نوشتم رو دوس دارم می دونی هیچ وقت نتونسته بودم اینقدر راحت چیزی که تو دلم هست رو بنویسم ولی اینبار تمام حرفهایی که داشتم تو دلم بهش میگفتم رو نوشتم تا یادم نره.
من که اون روز کلی به خاطر علاقم به بارون مسخره شدم همه می گفتن وا بارون که خیلی دلگیره آدم و یاد بدبختیهاش میندازه منم تو دلم فقط بهش خندیدم همین.